به شرط تو

بودن یا نبودن


مسئله ای است به شرط تو


در معادله ی زندگی...


دقت کن!


من همان عدد یک پشت ایکس هستم


(سید محمد نجفی)


خداحافظ دوست


میروم در دل تبعید خداحافظ دوست

پا به پا تا لب خورشید خداحافظ دوست

میروم در شب طوفان زده،بی کشتی نوح

بی کلک،با دل امید خداحافظ دوست

میروم چون که همان صندلی خالی تو

با من از درد تو پوسید خداحافظ دوست

میروم چون ک تو رفتی و نوشتی آخر

با یقین،بی لب تردید خداحافظ دوست

چمدان بی چمدان،راه دراز است ولی

نزنم مهلت تمدید،خداحافظ دوست

شعر من با نفس آخر خود،گفت به تو

که نه شعرم و نه جاوید خداحافظ دوست


(سید محمد نجفی)

قلبم رفت!


نسیم سبز چشمهای تو
و
بادبادک قرمز قلب من....

چشمهایت را دیگر نبند!


قلبم رفت!


(سید محمد نجفی)


زمستان

مسیحا مرده است انگار

دروغ است شعر ثالث در کتاب قرن 

جسد ها در درون شهر بیدارند

....

سید محمد نجفی


بسم الله الرحمن الرحیم 


همیشه با تو شروع کرده ام 

پس یاری ام کن تا با تو نیز تمام کنم 

تمام قصه های زندگی ام را