بداهه در کارآموزی

تا ته کوچه رسیدیم نپیچیم استاد
از همه کار کشیدیم نپیچیم استاد
مثل آنژوکت کج زیر رگ یک بیمار
مایع از لنف چشیدیم نپیچیم استاد

(سید محمد نجفی)


روز آخر کارآموزی با استاد یوسفی عزیز

شفا

پیوسته به لب از تو دعا می خواهم

از مادر تو معجزه ها می خواهم

ای یوسف گمگشته ی ما گوش بکن

امشب به خدا از تو شفا می خواهم


سید محمد نجفی


دوستان اهل دل لطفاً دعا کنید برای یکی از دوستان

شاه خراسان

ایران شده از خال لبت مسکن پیران

ای قافله سالار من از قم به خراسان

من ماندم و یک حس غریبانه به این جا

کو دلبر و کو عاشق و کو شاه غریبان؟

از عشق تو من صید شدم گو که کجایی؟

ای ضامن آهو شده در جنگل شیران

هر فرد بسوزد که تو را دیده به چشمش

ای شمس پریشان شده در قامت انسان

از شهر خودم خواهر تو گفت بگویم 

ای من به فدای تو شوم، ماهِ منیران


سید محمد نجفی

در گیر تو بودم(محمد سلمانی)

درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت

در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت

سجاده گشودم که بخوانم غزلم را

سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت

در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد

آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت

بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت

این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟

 

ادامه مطلب ...

خداحافظ دوست


میروم در دل تبعید خداحافظ دوست

پا به پا تا لب خورشید خداحافظ دوست

میروم در شب طوفان زده،بی کشتی نوح

بی کلک،با دل امید خداحافظ دوست

میروم چون که همان صندلی خالی تو

با من از درد تو پوسید خداحافظ دوست

میروم چون ک تو رفتی و نوشتی آخر

با یقین،بی لب تردید خداحافظ دوست

چمدان بی چمدان،راه دراز است ولی

نزنم مهلت تمدید،خداحافظ دوست

شعر من با نفس آخر خود،گفت به تو

که نه شعرم و نه جاوید خداحافظ دوست


(سید محمد نجفی)